باورم کن باورم کن
باورم کن آنچه هستم
بس که ناباوری ديدم
تو خودم هر بار شکستم
باورم کن خيلی خسته م
از غم ناباوری ها
تو کمک کن تا نباشم
آيه ی دربه دری ها
رگبار تلخ دو رنگی
دشنه زد به تار و پودم
از غم نامردمی ها
مرده ذرات وجودم
ديگه باورم نمی شه
که هنوزم زنده هستم
گر چه می دونم که پاکی
شده باعث شکستم
باورم کن که تو سينه
غم دارم به حجم فرياد
آخه اين غم کمی نيست
که صداقت رفته بر باد
زير اين گنبد وحشی
توی اين دل نگرونی
تو بيا همسفرم باش
اگه تو بخوای می تونی
تو می تونی تو می تونی