مي وزد هردم به گوشم زنگ آرام صدايت
مي گريزم سوي تنهايي و مي ميرم برايت
اندكي تا دست مي يابم به روزان گذشته
بوسه واري مي شکوفم از گريبانم به جايت
روزگاري را كه چون مه مي تراويدي به بامم
تازه ميسازم، فرامي خوانم از لبخندهايت
تا به آيين درختستان پر از ياد تو باشم
يك دريچه تا ابد بازاست در دل ازهوايت