خیال من یقین من
جناب کفر و دین من
بهشت هفتمین من
دیار نازنین من
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
اشعار عاشقانه | نفس | | 53 | 11082 | lonelygirl |
داستان های کوتاه گوناگون | اثبات عشق | | 17 | 4443 | shahla |
حکایات و مطالب زیبا | زندگی حس غریبی است | | 12 | 3930 | shahla |
مطالب خواندنی | دفترچه مشق | | 13 | 3829 | shahla |
نامه های عاشقانه | نامه دلتنگی | | 59 | 15327 | shahla |
بازیابی رمز فراموش شده در ویندوز سون | 0 | 1196 | nolove |
خیال من یقین من
جناب کفر و دین من
بهشت هفتمین من
دیار نازنین من
سفر بخير برو
برو به خير برو
سپيده هاي بشارت رفيق راهت باد
و راهوار مراد
كمينه تراز دل من غلام فرمانت
چراغهاي بهشتي آرزوهايت
هميشه روشن و
گلخانه هاي رويايت
هميشه روشن و
هميشه بشگفته
برو ولي مبر از ياد چشمايی را
كه خسته خسته تو را
به چار چوب اميدي شكسته تر از پيش
قاب ميكردند
تو چه موجود خدايی، تو چه دردی چه دوايی
كه همه آيت عشقی كه همه لطف و عطايی
مگر از قوم بهشتی، مگر از شهر حوايی
كه سراپای عزيزی كه مراد دل مايی
های دری،ا دریا!
سر به سنگ سر ساحل بشکن
آخر آبی
رۀ بیهوده مزن
های دریا، دریا!
دامن مادریت را چه فتاد
که ز آغوش تو آرام آرام
دخترانت همه آواره شدند
ماهیانت به سفر های جدایی رفتند