خیال من یقین من
جناب کفر و دین من
بهشت هفتمین من
دیار نازنین من
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
اشعار عاشقانه | نفس | | 53 | 11131 | lonelygirl |
داستان های کوتاه گوناگون | اثبات عشق | | 17 | 4472 | shahla |
حکایات و مطالب زیبا | زندگی حس غریبی است | | 12 | 3949 | shahla |
مطالب خواندنی | دفترچه مشق | | 13 | 3846 | shahla |
نامه های عاشقانه | نامه دلتنگی | | 59 | 15401 | shahla |
بازیابی رمز فراموش شده در ویندوز سون | 0 | 1199 | nolove |
خیال من یقین من
جناب کفر و دین من
بهشت هفتمین من
دیار نازنین من
سفر بخير برو
برو به خير برو
سپيده هاي بشارت رفيق راهت باد
و راهوار مراد
كمينه تراز دل من غلام فرمانت
چراغهاي بهشتي آرزوهايت
هميشه روشن و
گلخانه هاي رويايت
هميشه روشن و
هميشه بشگفته
برو ولي مبر از ياد چشمايی را
كه خسته خسته تو را
به چار چوب اميدي شكسته تر از پيش
قاب ميكردند
با ياد چشم های تو گلپوش مي شوم
نامت به لب چو مي برم آغوش مي شوم
ای آشنا خيال تو تا دست مي دهد
از خاطرات باغ فراموش مي شوم
هرکو ز عشق زمزمه آهنگ مي شود
در رقص می برايم و در جوش مي شوم
گل مي کند جوانيم از تار تار موی
وقتی صدای پای ترا گوش مي شوم -
قفس خون میشود تا میکشد آواز آزادی
کهستان می تپد تا میکند پرواز آزادی
گلوی بغض سنگ از هیبتش خورشید میزاید
زهی بانگ بلند مشرق اعجاز آزادی
اگر ميشد كه دردم را برايت گريه می كردم
زمين و آسمان را پيش پايت گريه می كردم
جوانی را وفا را عشق را ديوانگی ها را
بنام آرزو در يك لقايت گريه می كردم